
یادآوری این که در گذشته در چه نقطهای و در کجا بودهام والان در چه
نقطهای و در چه جایی قرار دارم به من 3 نکته را آموزش میدهد.
اول این که مغرور نباشم . دوم شاکر و سپاسگزار خداوند باشم و سوم اینکه
بدانم با ایمان و آگاهی و آموزش درست و خواست درونی میتوانم در زندگی کارهایی را
انجام دهم که روزی محال و غیرممکن میدانستم.
زمانی در گذشتهای نهچندان دور، (دقیقاً یک سال پیش) تمام زندگیام
پر از مشکلات بود و به خاطر جهلی که داشتم، دلیل تمام این مشکلات را همسرم که مصرفکنندهٔ
مواد مخدر بود میدانستم و هر روز منتظر آمدن دستی بودم که به ما کمک کند و زندگی
ما را تغییر دهد؛ اما هرگز دستی نیامد، چون خودم بودم که باید این مشکلات را حل میکردم
و من این موضوع را بعد از وارد شدن به کنگره متوجه شدم.
فهمیدم که یک مصرفکننده با آن تخریب بالا، چه مشکلاتی برای درون خود
به وجود آورده و اما حال من که هزار برابر بدتر از او بود، اما نمیدانستم و فکر
میکردم حالم خیلی خوب است و مدام گله و شکایت به درگاه خداوند میآوردم و میگفتم
چرا من؟ چرا همسر من؟
اما خدا صدای قلبم را شنید و تقدیر زندگیمان را عوض کرد و ما را بهجایی
رساند که هرگز تصورش را نمیکردیم. ما را بهجایی هدایت کرد که حقایق زندگی و خلقت
را بفهمیم. نام این مکان امن و مقدس «کنگره 60» است. در طول سفر، وقتی آموزشها را
با دل و جان پذیرفتم و انگشت اشارهام را از روی مسافرم برداشتم و به سمت خود
برگرداندم، معجزه اتفاق افتاد.
این سفر هم سخت بود و هم سهل؛ اما با لطف خداوند و آقای مهندس و
همچنین آموزشهای ناب کنگره که بهواسطهٔ راهنمای خوبم خانم لیلای عزیز دریافت میکردم
و همینطور از انرژی بالای هم لژیونیهای عزیزم، این سفر را به سلامت پشت سر
گذاشتیم و حالا میفهمم خداوند چقدر به من محبت داشت که یک مصرفکننده را سر راه
من گذاشت تا در کنار او تاریکیها را تجربه کنم و زمانی که قدم به کنگره 60 گذاشت
و مسافر شد، من هم در کنار او و به همراه او حرکت کنم تا امروز بتوانم روشناییها
را ببینم.
خداوند معجزه زیبای زندگی را به من نشان داد تا بتوانم در کنار مسافرم
به آرامش برسم، آرامشی که آرزوی چندین و چندسالهٔ من بود.
وقتی که به مسافرت میرفتیم هیچوقت از ته دل راضی نبودم، ولی مسافرتی
که برای رهایی از اصفهان به تهران رفتیم، از زمین تا آسمان با سفرهای دیگری که
رفته بودیم فرق داشت و شور و هیجان خاصی داشت که قابل وصف نیست.
اینکه یک انسان از اوج تاریکی میتواند به روشنایی برسد، حس بینظیری
دارد که امیدوارم این حس قشنگ را تمام مسافران و همسفران تجربه کنند.
از کجای این سفر برای شما بگویم؟
از اشک شوقی بگویم که هنگام دریافت گل رهایی از دست پرتوان بنیان
کنگره که در چشمان رهجو و راهنما نمایان میشود که با هیچچیز دیگری عوض نمیشود.
چرا که این امانتی است که به دست راهنما داده میشود تا به مسافران و
همسفرانی که خداوند به آنها سپرده است کمک کند تا از درد و رنج اعتیاد خارج شوند
و به درمان برسند و راهی که به خاطر این درد خانمانسوز گمشده بود را پیدا کنند.
همیشه شاکر و سپاسگزار خداوند هستم که باعث شد قدم به این مکان مقدس
بگذارم و در کنار مسافرم باشم و انشاالله در کنار هم به این راه ادامه دهیم.
درمان در کنگره 60 درمان به مفهوم واقعی و در سه قسمت جسم، روان و
جهانبینی صورت میگیرد. درصورتیکه در هیچ کجای دنیا، صحبتی از جهانبینی برای
درمان اعتیاد نمیشود .
امیدوارم همه انسانهایی که از این بیماری در رنج هستند، روزی راه
برایشان باز شود و بهسلامتی واقعی و جاودانگی دست پیدا کنند .
ازمسافرم آقا مصطفی تشکر میکنم که سفر بسیار خوبی داشت. امیدوارم
مسافرم سفر دومشان را مانند سفر اول و حتی بهتر و عالی تر ادامه دهند.
با تشکر فراوان از آقای مهندس بنیان کنگره 60 و خانواده محترمشان و
تمامی خدمتگزاران کنگره و به امید جهانیشدن هر چه زودتر روش DST.
و تشکر میکنم از راهنمای مسافرم آقا امیرحسین و راهنمای خوبم خانم
لیلا عزیز که ما را در این سفر همراهی کردند، با آموزشهای ناب کنگره؛ تا ما
بتوانیم سفر اول را به خوبی و سلامتی به پایان برسانیم.
تشکر میکنم از آقای امین گلی بابت تأسیس شعبه امین گلی و تشکر میکنم از تمام خدمتگزاران شعبه امین گلی به ویژه قسمت همسفران
شعبه اسیسنت و مرزبانان.
ازخداوند بهترین آرزوها را برای شما خواستارم.
با احترام؛ شهلا همسفر مسافر مصطفی
انشالله موفق باشید.
دلنوشته شما زیبابود.