روز پنجشنبه مورخ 95/02/16 جلسه ی اول، از دور اول کارگاه های آموزشی عمومی، ویژه ی مسافران و همسفران کنگره 60، در شعبه ی جدید خمینی شهر، با نگهبانی مسافر محمد، دبیری مسافر مجید و استادی مسافر کامران شریفیان، و با دستور جلسه ی
"کتاب عبور از منطقه ی 60 درجه زیر صفر و تصاویر آن" و همچنین
"پنجمین سال رهایی و آزاد مردی مسافر محمد حیدری"
راس
ساعت 17 آغاز به کار نمود.
روزی که محمد به کنگره آمد، وقتی اسم موادی که مصرف می کرد را گفت، من بسیار تعجب کردم، چون من فقط اسم آن ها را شنیده بودم
گزارش کامل را در ادامه مطلب بخوانید...

به شکرانه ی این روز زیبا، دعای شکرگزاری را با هم خواندیم و در ادامه پنجمین سال رهایی و آزاد مردی مسافر محمد را با شور فراوان جشن گرفتیم.
اعلام سفر:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.
مدت تخریب: 20 سال
آنتی ایکس مصرفی: شیره، تریاک، الکل، شیشه
مدت سفر: 22ماه و 6 روز
نام راهنما: آقای کامران شریفیان
رشته ی ورزشی: ورزش صبحگاهی
مدت آزادی: 5 سال و 2 ماه و 10 روز
آرزوی مسافر محمد:
آرزوی من آرزوی راهنمایم است.
آرزوی مسافر کامران:
من آرزوی سلامتی، موفقیت و پیروزی دارم برای تمام عزیزانی که اینجا هستند و امیدوارم همه، زندگی با آرامشی را تجربه کنند.
آرزوی همسفر افسانه:
آرزو می کنم ، آرزوی همه ی همسفران بر آورده شود.
آرزوی همسفر شیرین:
آرزو می کنم هیچ مسافری، ناامید از در کنگره بیرون نرود.
آرزوی همسفر محسن:
آرزو می کنم همه ی تازه واردان، این جایگاه را تجربه کنند.
آرزوی همسفر علی:
آرزو می کنم همه ی سفر اولی ها، به این جایگاه برسند و پنجمین سال رهایی شان را جشن بگیرند.
" الهی آمین "
سخنان مسافر محمد:
با تشکر از شما عزیزان که امروز در اینجا حضور دارید و در جشن ما شرکت کردید؛ شما به لطافت بنفشه هایی که دزدانه، سر از ابرهای بر فرش زمین آرمیده اند، سر به در آورده اید، صد آفرین یزدان بر شما باد.
من دوست ندارم گذشته ام را نبش قبر کنم، چون آن چه در قبر هست، مسلماً خیلی بهتر از گذشته ی من است!
در دوران سفر اول، از نظر مالی در سختی بسیار زیادی بودیم. به طوری که من 2 بار از سبد کنگره پول برمی داشتم که کرایه بدهم و به خانه بروم. هیچ کس مرا قبول نداشت، هیچ اعتباری نداشتم، اما کنگره آنچنان برکتی به زندگی من آورد، که حالا همان کسانی که مرا قبول نداشتند، برای حل مشکلاتشان به من مراجعه می کنند.
راهنمای عزیزم
آقا کامران همیشه می گفتند اگر از آموزگار آموختی که آموختی، وگرنه روزگار با سیلی
به تو خواهد آموخت. و من هر کجا زمین خوردم، مسخره ام کردند، به من خندیدند و تنها
کسی که دستم را گرفت راهنمایم بود و من تا ابد مدیون ایشان هستم، چرا که با عمل و
با رفتار خود به من آموزش دادند تا با گفتارشان. و برای ایشان و خانواده شان،
آرزوی موفقیت دارم.
از من می پرسند چه شد که سفرت درست شد؟ خودم هم نمی دانم. شاید تکرار منظم حضورم در جلسات. من در طول این 6 سالی که در کنگره حضور دارم، تعداد غیبت هایی که داشتم شاید به اندازه ی انگشتان دستم بود. همچنین در سفری که داشتم نقش همسفر بسیار پررنگ بود و من از همسفران عزیزم بسیار تشکرمی کنم.
بعد از این که راهنما شدم، برای خدمت به شهرکرد رفتم که بدهی ام به کنگره را پرداخت کنم، اما دیدم هر چه می روم و می آیم، بدهی ام به کنگره بیشتر می شود و تا وقتی که زنده هستم و تا ابد، بدهکار کنگره خواهم بود.
به قول آقای مهندس دژآکام، گاهی انسان از به دست آوردن چیزی لذت می برد و گاهی از بخشیدن آن به دیگران لذت می برد. چون عاشق و هر چه در اوست، تنها سرمایه ای ست که هر چه ببخشد، بیشتر و بیشتر می شود.
در پایان از همه ی شما عزیزان تشکر می کنم؛ از آقای مهندس دژاکام، خانم آنی، آقای حکیمی، راهنمای عزیزم، آقای عابدینی، راهنمای همسفرم و همسفران عزیزم تشکر می کنم.
همسفر افسانه:
امروز خیلی خوشحالم و خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم. زمانی که مسافرم در آزمون کمک راهنمایی شهرکرد قبول شد، من تازه کفش های آهنینم را به پا کرده بودم و سفرم را شروع کرده بودم. و حضورم در جلسات، باعث شد که مسافرم را بیشتر درک کنم.
از آقا کامران راهنمای مسافرم تشکر می کنم، از راهنمای خودم خانم امینی که امروز اینجا حضور ندارند، اما تبریکاتشان را از راه دور، پذیرا هستم، و همچنین از خانم مرجان تشکر می کنم که باعث شدند من رشد کنم، همچنین از فرزندان گلم تشکر می کنم که در این زندگی و در کنار من و پدرشان، بسیار مقاوم بودند.
در کنار مسافر بودن بسیار با ارزش تر است تا این که روبروی او بایستم، چون ما بال پرواز مسافرانمان هستیم. همسفران اگر خواستید در کنگره به جایگاهی برسید، اگر صدبار هم زمین خوردید باز بلند شوید و حرکت کنید. من بعد از 4، 5 بار که در آزمون کمک راهنمایی شرکت کردم، قبول شدم، چون هر بار که زمین خوردم دوباره بلند شدم. شما هم شکست ناپذیر باشید و به نیروهای بازدارنده توجه نکنید.
همسفر شیرین:
من هم آزادمردی را به پدرم، مادرم، آقا کامران، آقای مهندس، خانم آنی، خانم امینی، و خانم مرجان تبریک می گویم.
همسفر محسن:
من هم به پدرم تبریک می گویم و از آقا کامران و آقای مهندس تشکر می کنم.
همسفر علی:
پنجمین سال رهایی پدرم را به او تبریک می گویم و از کسانی که از راه دور و نزدیک تشریف آوردند و در تولد ما شرکت کردند تشکر و قدردانی می کنم.
پیام تولد:
در پایان نشان 5 سال رهایی و آزادی آقای محمد حیدری، توسط راهنمای گرامیشان، به ایشان عطا شد.
ضمناً در این روز زیبا، یکی از مسافران عزیز که از دام اعتیاد رها شده و گل رهایی را از دستان پرتوان آقای مهندس دریافت کرده بود، ورود خود را به سفر دوم اعلام نمود:
مسافر حمید؛ نام راهنما: آقای محمد حیدری؛ نام راهنمای همسفر: خانم نرگس؛ آنتی ایکس مصرفی: تریاک و قرص؛ مدت سفر: 14ماه ؛ داروی درمان OT:
خداوندا؛ باران خیر و برکت و رهایی را، بر سر تک تک اعضای پر تلاش کنگره 60 بباران...
کسانی که می سازند و آباد می کنند و فرمانروایان زمان خویش هستند...
خداوندا؛ یاری رسان، در راه ماندگان وادی اعتیاد باش، و آنان را از ظلمت به طرف نور هدایت فرما...
«« آمین »»
نویسنده ی گزارش: همسفر لیلا
تصویرگر: مسافر ابراهیم
خدا قوت خدمت نویسنده محترم وعکاس گرامی
و بهروزی و شادکامی را برایشان آرزو مندم
بسیار جشن با شکوهی بود
خداقوت به نویسنده و تصویر گر آقا ابراهیم گل
خدا قوت خدمت نویسنده و تصویرگر محترم
پیروز باشید
همچنین برپایی شعبه جدید برتمامی اعضاء بویژه بنیان کنگره60 مبارک و پرشگون باد
خدایا بپاس این عمل عظیم شکر شکر شکر...
محمد عزیز آزاد مردیت مبارک
سلام وخداقوت خدمت آقا ابراهیم گل وسرکار خانم لیلا بابت تهیه وثبت لحظات زیبا
همگی عزیزان دل شاد و پیروز باشید انشاءالله